*****(شنبه 88 اردیبهشت 5 ساعت 8:46 عصر )
این سومین سر خطی هست که می نویسم و پاک میکنم. نمیدانم این انگشتان باید بر روی کدام کلید ضربه بزند ، این نوشتن جنبه ی مثبتی خواهد داشت یا نه ... نمیدانم.
به هر حال این بار در مقابل تصمیمی که بنا شد و به من محول شد قرار گرفتم.
فکر نمیکردم یک قرار همانند یک طوفان این مقدار توانایی تاثیر داشته باشد که اصل و پایه را این گونه بلرزاند.خدارا شکر این شک کردن این بنا را خراب نکرد .
برای یک شخصی که این روز ها انقدر گرفتاری دارد که گذر زمان را متوجه نمیشود وجود یک شخص که به او بگوید خسته نباشید نقش مثبت قابل توجهی را ایفا میکند تا اینکه برای ابراز احساسات خود نیمه خالی لیوان را نگاه کند و در نهایت تاثیر منفی مخربی را بر روح و روان ان شخص بیاورد.
یک قاضی خوب تا زمانی که اطلاعات کاملی در دست نداشته باشد قضاوت نمیکند. ما شاید نقش یک قاضی را در دادسرا ایفا نکنیم اما چه بخواهیم یا نخواهیم در مورد مسائل مربوط به خود باید قضاوت کنیم.این قضاوت باید صحیح باشد چون شاید در این قضاوت شیشه امید کسی ترک بخورد یا شاید تمام این شیشه ی عمر سرشار از تهی شود و بسیار شاید های دیگر.
در اخر یادمان باشد که این زندگی نه کلید بازگشت دارد که به اول برگرداند نه در دنیای سایبر اتفاق می افتد که بتوان ویرایشش کرد نه یک تئاطر است که ویترین ایفای نقشی باشیم برای کودکان و بزرگانی که برای گذر اوقات برای تفریح به نمایش ما توجه موقتی داشته باشند.
تنها من و تو خواهیم بود در ساختن ضمیر مع الغیر .
کامنت های پست قبلی را نیز گذری خواندم عقاید خود را نگذارید در قضاوتتان دخالت داشته باشند.
با ارزوی بهترین ها برای شما بهترین ها
لیست کل یادداشت های وبلاگ?